کد مطلب:314161 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

یک دست آمد جلو ماشین و ماشین را در جا نگه داشت
حجةالاسلام و المسلمین حاج سید محمد سید عبداللهی، از روحانیون حوزه ی علمیه ی قم، طی نامه ای در تاریخ 16 / 8 / 75 مرقوم داشته اند:

5. حضرت حجةالاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی ربانی خلخالی زید توفیقه

سلام علیكم - با آرزوی موفقیت و دعای خیر برای حضرت عالی در راه نشر



[ صفحه 590]



معارف، فضائل و كرامات بزرگان دین، این جانب سالها است كه شما را از طریق كتابهای پرارزش و خواندنی كه نوشته اید شناخته و ارادت پیدا كرده ام. اخیرا كتاب باارزش دیگر شما (چهره ی درخشان قمر بنی هاشم علیه السلام) را در كتابفروشی توحید دیده و ابتیاع نمودم و مقداری از آن را در منزل خواندم. با مطالعه ی كراماتی كه از حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نسبت به افراد مختلف نقل كرده اید، داستان زیر به یادم آمد. به نظرم آمد آن را مرقوم و ارسال دارم تا اگر صلاح دانستید در جلد دوم همان كتاب بیاورید، و آن از این قرار است:

سال گذشته در شب ولادت باسعادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در سالن اجتماعات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم جشنی برگزار بود و جناب حجةالاسلام آقای واعظی، سرپرست اعزام مبلغ، درباره ی شخصیت آن بزرگوار سخنرانی می كرد، در ضمن سخنانش گفت: در یكی از سالها دهه ی عاشورا برای تبلیغ به اهواز رفته بودم. بعدازظهر عاشورا به منزل مرحوم آیةالله بهبهانی رفتم. در آنجا یك نفر خدمت آقا آمد و گفت: من می خواهم مسلمان بشوم. آقا از او پرسید: دین تو چیست و چرا می خواهی مسلمان بشوی؟ گفت: دین من مسیحی، و شغلم راننده ی تریلی است. امروز صبح از خرمشهر تیرآهن بار زده بودم و عازم تهران بودم. به اهواز كه رسیدم، دیدم جمعیت زیادی سیاه پوشیده اند و به سر و سینه می زنند. و عده ای هم در دستهایشان كاسه های آب بود و می گفتند: یا عباس، یا سقا، یا اباالفضل العباس علیه السلام! چون خیابانها مملو از جمعیت بود، ماشین را كنار خیابان پارك كردم و مدتی به تماشای آن صحنه ها پرداختم، تا اینكه خیابان مقداری خلوت شد و من مجددا حركت كردم. در راه همین طور به سرعت می رفتم تا به یك سرازیری رسیدم، خواستم سرعت ماشین را كم كنم، پا را روی ترمز گذاشتم، ولی هر چه فشار دادم فایده نكرد. با خود گفتم: اگر از سمت روبرو ماشین بیاید و من با او تصادف كنم، چكار باید بكنم؟!

در این حال شروع كردم به حضرت مسیح و مادرش مریم علیهماالسلام التماس كردن؛ دیدم فایده ندارد. یك دفعه یادم افتاد مردم در اهواز یا عباس، یا سقا، یا اباالفضل العباس علیه السلام می گفتند. گفتم: یا عباس، یا سقا، یا ابوالفضل مسلمانها، خودت



[ صفحه 591]



به دادم برس! در همین حال ناگهان دیدم یك دست آمد جلو ماشین و ماشین را در جا نگه داشت! من ماشین را در كنار جاده پارك كردم و اینك آمده ام خدمت شما تا مسلمان بشوم.